فانتزی های من
یکی از فانتزیام اینه که :
قبل مرگم وصیت کنم هرکی تو مراسم ختمم گفت :
” خدابیامرزتش ، راحت شد ”
با لبه ی سینیه حلوا بکوبن دهنش اونم راحت شه بیاد پیش من !
والا ، اصاب مساب ندارما !
یکی از فانتزی هام اینه که :
چندتا زن با هم بگیرم ، بعد خعلی با هم مهربون و همدل باشن هی صداشون کنم عَیالات متحده !
از همین الان هم میتونید منو مرده فرض کنید
یکی از فانتزیام اینه که :
شکست عشقی بخورم ، در حد ایران ، مالدیو !
بعد با یه پاکت سیگار ( ترجیحا مارلبورو قرمز پایه بلند ) بیفتم تو خیابونا ( بی ام دبلیوم تعمیر گاهه ) و همین جوری قدم بزنمو و سیگار بکشم !
بعد یکی بیاد از من به پرسه آقا آتیش داری ؟!
منم بگم تو دلم عآره !
بعد یارو سیگارش رو بیاره سمت دلم که روشن کنه !
منم بهش بگم ، عـــه آغآ اینجارو ، بابات پشت سرته !
بعد تا یارو برگشت ، برم تو افق محو بشم !
وقتی هم میرم افق از مغاز یه بسته تیغ ( ترجیحا تیغ تیز ) بخرم ، برم پیش مجید خراطها !
یکی از فانتزیام اینه که :
یه روزی علم به جایی برسه که بشه غیب بشیم بعد من برم خونه آقای فلانی ببینم پسر / دختر آقای فلانی از صبح تا شب چه غلطی میکنه که بابام این همه دوسش داره و از تعریف میکنه !
یکی از فانتزیام اینه که :
مراسم عیددیدنی مثه مراسم خواستگاری بشه ، وسط مراسم یکی بلند بگه :
خُب دیگه بریم سر اصل مطلب !
بعد همه عیداشون رو بدن ما انقدر معطل نشیم
یکی از فانتزیام اینه که از در خونه میام بیرون ، یهو میبینم آقای خودنگاه ( مجری قوی ترین مردان ایران ) داره زنگ خونمون رو میزنه !
بعد از این که منو میبینه ، میگه : به به ! سلام عباص آغآ !
منم سلام علیک و رو بوسی و تبریک عید و . . .
حالا هی سوال میکنم !
چی خوردی انقدر هیکلی شدی !؟
چرا خودت تو مسابقات شرکت نمیکنی ؟
پرس سینه چند میزنی ؟
از چند سالگی بدن سازی میری ؟
لباس تو این سایز گیرت میاد ؟
و . . .
بعد میگم راستی قوی ترین مرد ایران از نظر تو کیه ؟
یه مکثی میکنه ، همینطور که تو چشای من نیگا میکنه ، میگه عباص !
میگم من ؟
میگه عآره ! تو !
تویی که این همه پست میذاری کسی نظر نمیده !
تویی که این همه وقت میذاری برای تک پیامک !
آره تویی که کمرت زیر بار فانتزی گفتن خم شده !
( در حالی که اشک تو چشتش جمع شده ! )
عآره تو ، الانم اومدم که ازت قدردانی کنم !
یه عنوان یادبود یه کمربند طلایی بهم میده ، بعد میگه راستی پلاک خونتون چرا این شکلیه ؟
تا بر میگردم ببینم پلاک موردش چیه ، سریع میره تو افق محو میشه !
یکی از فانتزیام اینه که :
با جفت پا برم تو صورت و کل اعضاء و جوارح کسی که نیم ساعت براش حرف میزنی آخرش میگه : نمیدونم چی بگم ، هر طور صلاحته !
خو لامصب من دارم باهات مشورت میکنم
یکی از فانتزیام اینه که :
یه شب خونه تنها باشم ، در حالی که دارم فیلم ترسناک می بینم ، یهو صدای خنده از حیاط بشنوم !
پا میشم برم بیرون ببیم کیه !
وقتی میرم تو حیاط و چند متری میرم جلو ، وایستم !
بازم صدای خنده میاد . . .
بازم یه چند متر برم جلو تر و دوباره وایستم !
بازم صدای خنده بیاد !
با این که ترس شدید دارم ، ولی بازم چند متر برم جلوتر . . .
الان فهمیدین حیاطمون بزرگه یا بازم برم جلو ؟
امروز به این دخدره همکلاسیم میگم ، این لب تاپ منو بزن به برق ، شارژ نداره !
میگه : چرا لب تاپت رو خونه نمیزنی تو برق ؟ ها ؟
میگم از تو چه پنهون ، یکی از فانتزیام اینه که لب تاپم رو فقط تو دانشگاه بزنم تو برق ، تو خونه صرفه جویی کنیم ، پول قبض برقمون کم بیاد ، بعد بابام پولام رو جمع کنه واسم یه پراید بخره ، بعد من برم دخدر همسایمون رو بگریم ، بریم تو افق با هم زندگی کنیم ، بعد بچه دار شیم ، یه دخدر یه پسر ، اسم پسره رو بذارم افق علی ، اسم دخدره رو هم بذارم افق چهره
یعنی ۳۷ دقیقه و ۲۱ ثانیه این شکلی بود =>
خواستم با فانتزی آشنا بشه خوب ، درس سه واحدی رو هیچی نفهمید
اشکال نداره ترم بعدی پاس میکنه
یکی از فانتزیام اینه که :
یه بچه داشته باشم ، وقتی میریم مهمونی شیطونی کنه !
منم بزنم زیر گوشش ، بشینه زار زار گریه کنه !
بعد خانومم بیاد از بچه دفاع کنه . . .
یکی هم بزنم زیر گوش اون که دیگه تو مسائل پدر و فرزندی دخالت نکنه !
یکی از فانتزیام اینه که یه کنترل داشتم ، آدم هایی که دائم در حال فیلم بازی کردن هستن رو stop میکردم . . .
یکى از فانتزیام اینه که :
با پرواز ۴۴۴ ساعت ۴ عازم عامریکا بشم ، هواپیما شروع به پرواز بکنه ، یهو یکی از جاش بلند شه داد بزنه هیچکی از جاش تکون نخوره ! هواپیما رباییده شده توسط من !
بعد یهو دخدر همسایمون از بین جمعیت جیغ بزنه و زن و بچه ها شروع کنن به گریه کردن
مهماندار ( ترجیحان دختر با قد بین ۱۷۴ تا ۱۷۸ مسلط به زبان فرانسه و مبانی کامپیوتر ) سریع خوشو به من برسونه و دره گوشه من بگه تورو خدا یه کاری بکن اینجا همه زن و بچن ! یه کاری کن . . .
بعد من تو یه فرصت مناسب از جام بلند شم با رباینده درگیر شم
تو درگیری خلبان تیر بخوره و هواپیما یه تکون شدید بخوره ، رباینده بخوره به ستون هواپیما و کلتش از دستش میفته ، منم میرم بالا سرش تا جایی که میخوره میزنمش ، انقدر که بیهوش شه . . .
بدو بدو میرم بالا سر خلبان که داره جون میده ، اونم با صدای گرفته ( انگار یکی با لگد زده باشه تو شکمش ) سویچ هواپیما رو بده به من و بگه کاره خودته بعد تموم کنه . . .
منم با بدبختی هواپیما رو نجات بدم بشونمش تو لوس آنجلس یا نیویورک ( نیویورک بهتره )
بعد همه مسافرا بیان دورم بوسم کنن و این حرفا بعد اون مهمانداره بیاد بهم بگه با من ازدواج میکنی ؟!
بعد من یه نگاهی به دخدر همسایموون بکنم و با یه لبخند نرم بهش بگم همیشه بهترین ها برای من بوده اگه مال من نشدی حتما بهترین نبودی !
بعد برم پیش دخدر همسایمون . . .
بعد موبایل جی آل اکس – جی ۲ راحت از جیبم در بیارم ، بگم من مأمور امنیت پرواز هستم ، منطقه پاک سازی شده بعد تشویقی ۲ هفته بهم تعطیلات تو افق بخوره ، برم یه ذره از زندگی لذت ببرم
حالا شاید بگید پس دخدر همسایه یا مهماندار تکلیفشون چی میشه ؟
گفتم که اگه مال من نشدی حتما بهترین نبودی
یکی از فانتزیام اینه که :
همسر آینده ام ” خانه دار ” باشه !
ترجیحا دو خوابه و نوساز
یه مغازه هست رو شیشه ش نوشته ” اسنک اسنک کتلت ”
یکی از فانتزیام اینه که
مغازه بغلیش رو می خریدم روش مینوشتم “ کتلت کتلت به گوشم
منبع: